شهری که در آن گل‌ها می‌درخشند ولی برق‌ها نه!

۶ ساعت قبل ۴
کاشان در فصل گلاب و گردشگری از خاموشی کارگاه‌های گلاب‌گیری تا فراموشی خانه‌های تاریخی؛ صنعت گردشگری در کهن‌ترین شهر ایران لنگ می‌زند.

فریبا نباتی در هفت صبح نوشت: کاشان در فصل گلاب و گردشگری از خاموشی کارگاه‌های گلاب‌گیری تا فراموشی خانه‌های تاریخی؛ صنعت گردشگری در کهن‌ترین شهر ایران لنگ می‌زند.

6b62292c-0530-4573-a071-87e917cd5018

24 سال است هر روز چراغ کارگاه با طلوع آفتاب روشن می‌شود و با غروب آن خاموش. همسایه‌ها  تصویر علی آقا را به یاد می‌آورند که هر اردیبهشت صبح زود بار گل را تحویل می‌گیرد، دیگ‌ و تغارهای تقطیر را سوار می‌کند و تا غروب یک سره عطر گل، بیدمشک و نعنا در هوا می‌پیچد. آنها دیده‌اند در کارگاه به روی همه باز بوده و علی آقا تا اواخر خرداد کار می‌کرده و از بازدیدکنندگان استقبال. 

تقویم بهار به وقت اردیبهشت است اما علی آقا به عادتی که همسایه‌ها به یاد می‌آورند توی کارگاه نیست. بو و دود سیگار از حیاط پشتی نشانی علی آقا را می‌دهد. کارگاه خاموش و سوت و کور است. مرد بعد از پک زدن به سیگار برمی‌گردد و مثل مرغ پرکنده عرض و طول کارگاه را بالا و پایین می‌کند. تازه متوجه حضور غریبه‌ها شده. سلام و خوش‌آمد می‌گوید. نفسش را با صدای بلند بیرون می‌دهد و کلافگی از چشم‌هایی که سرگردانند سُر می‌خورند توی صورت چهار گردشگری که از تهران پی دیدن گلاب‌گیری به کاشان آمده‌اند و از آنجا 30 کیلومتر جاده را کوفته‌اند تا به قمصر رسیده‌اند.

علی آقا جواب سوالات را کوتاه می‌‌کند. از روی جمله‌ها رد می‌شود و بیشتر کلمات را می‌خورد. چشم می‌دوزد به دیگ‌های تقطیر مسی که پشت به پشت هم داده‌اند و سرد و خاموش در ضلع شمالی کارگاه نشسته‌اند. سر تکان می‌دهد: «بیدمشک است اگر برق دیرتر بیاید دیگر به درد نمی‌خورد، کف می‌کند و باید بریزمشان دور.»

برق نیم ساعتی است که رفته و گل‌هایی که آماده تقطیر بوده‌اند مانده‌اند داخل دیگ مسی. کارگر جوان کارگاه پی حرف علی آقا را می‌گیرد: «روزی 2 ساعت برق نداریم و همین بساط هر روزه‌مان شده. تازه این روز خوب‌مان است، هفته پیش 4 ساعت برق نداشتیم. فقط این‌ها نیست برق که می‌رود گوشی‌هایمان هم نه آنتن دارند و نه اینترنت. برق که می‌رود کارمان می‌خوابد.»

موتور برق هنوز توی کاور و گوشه کارگاه مانده. مرد هنوز فرصت نکرده آن را راه بیندازد. علی آقا چشم‌ها را از دیگ‌ها بر‌می‌دارد و به سمت جنوب کارگاه و موتور برق می‌دوزد: «مجبور شدم بخرم. هنوز وقت نکردم راه بندازمش. توی این اوضاع ۷۰۰ میلیون تومان پولش را داده‌ام. مجبور بودم بخرمش، گردشگر به امید دیدن گلاب‌گیری تا اینجا می‌آید.»

نیمه‌های اردیبهشت که می‌رسد، گل‌های محمدی آماده گلاب‌گیری می‌شوند. امسال هم، اردیبهشت به قمصر آمده، گردشگر و خریدار هم، اما خانم بحری دو-سه سالی است این موقع‌های سال که می‌شود نگرانی توی سر و چشم‌هایش می‌دود؛ مثل باقی گلاب‌گیران منطقه: «فقط نبود برق نیست، زندگی بعد از وصل برق تغییر می‌کند. کارهای عقب‌افتاده روی هم تلنبار می‌شوند. گُلِ کار ما الان و توی این فصل است، اما وقتی گردشگر و خریدار می‌آید دستگاه‌های تقطیر خاموش است. این ماه که فصل گلابگیری و آمدن گردشگر است بگذرد صفای کار ما هم رفته. برق نیست، انگار زندگی هم نیست.»

شهر گلاب، گل دارد اما آب و برق و زندگیش روبه‌راه نیست. هوا گرمتر از حد معمول است و بی‌برقی و خشکسالی رد خود را روی سفره مردم، صنعت سنتی و گردشگری شهر گذاشته.

استقبال از گردشگران در سکوت

کاشان که مردمانش آن را متعصبانه کهن‌ترین شهر ایران می‌خوانند قرن‌ها پس از آنکه از حوادث طبیعی و هجوم دشمنان سر سالم به سلامت برده جز با انرژی با مسائل دیگری هم دست به یقه شده. 44 کیلومتر آن طرف‌تر از قمصر، نوش‌آباد با 35 اثر تاریخی و ملی ثبت شده، چشم و چراغ کاشان شده. با شاخص‌ترین اثرش «اویی» بزرگ‌ترین شهر زیرزمینی جهان.

20هزار مترمربع از شهر زیرزمینی شناسایی و کاوش شده و در دسترس بازدیدکنندگان قرار گرفته. شهر که از دوران ساسانی و ایلخانی تا قاجار مورد استفاده بوده اما این روزها گه‌گاه مهر تعطیلی می‌خورد و از جنب‌وجوش می‌افتد: «همین هفته پیش آمدند و «اویی» را چهار روز تعطیل کردند. می‌گفتند مشکل‌شان بی‌حجابی‌ست.» فروشنده دو قدم آن طرف‌تر از شهر زیرزمینی بساط  کسب و کارش را پهن کرده.

30 سال است هر روز کرکره را داده بالا و فقط دم اذان پایین آورده. حالا چند وقت است کرکره بلاتکلیف‌ترین جزء مغازه است: «اویی که تعطیل باشد گردشگر نیست، مشتری نیست، صبح‌ها می‌نشینم توی مغازه اما زود می‌روم. بود و نبودم فرقی ندارد وقتی فروش ندارم.»

اینجا فقط تعطیلی‌های اجباری نیست که گردشگر را سردرگم کرده. ساعت کسب و کار در نوش‌آباد زود تمام می‌شود، در ورودی آثار تاریخی بسته می‌شود، راهنما نیست و گردشگر می‌ماند  و شهری که زود به خواب می‌رود: «ساعت 6 به نوش‌آباد رسیدیم. خیلی زود راه افتادیم اما تاکسی اینترنتی به سختی پیدا می‌شود. تاکسی‌های شهر هم عدد عجیبی برای کرایه گفتند که منطقی نبود.

با سختی به اینجا آمدیم. به شهر که رسیدیم نه راهنمایی وجود داشت و نه کسی که بگوید تماشای شهر را از کجا شروع کنیم. از چند کودک که در حال بازی بودند سراغ آثار را گرفتیم که آن‌ها را هم زود تعطیل کرده بودند.» سه زن جوان یک روزشان را گذاشته‌اند تا کاشان و شهرهای اطرافش را سیاحت کنند اما دور خودشان می‌چرخند. این را اغلب کسانی که بی‌راهنمای تور و شخصی به دیدن شهر آمده‌اند، می‌گویند.

کاشان، هر ساله میزبان گردشگران داخلی و خارجی است؛ اما در نخستین لحظه‌های ورود به این شهر زیبا، چیزی کم است؛ کسی نیست که بگوید: «خوش آمدید!»

اگر کسی در حال تجربه اولین سفر به این شهر باشد، با تور گردشگری همراه نباشد و در اینترنت جست‌وجو نکند سردرگم می‌ماند. نه بروشوری، نه راهنمای داوطلب یا رسمی‌ای در این شهر پیدا نمی‌شود. هیچ چیزی در این شهر به شهر گردشگرپذیر شباهت ندارد. حتی محل قرار گرفتن تاکسی‌ها برای مراجعه به نقاط دیدنی و تاریخی را باید شفاهی و از رهگذران بپرسید.

فرصت طلایی برای معرفی هویت فرهنگی کاشان، در همان آغاز سفر، از بین می‌رود. این در حالی است که بسیاری از شهرهای گردشگرپذیر جهان، از همان لحظه‌ ورود، داستان خود را آغاز می‌کنند: با موسیقی محلی، بروشورهای چندزبانه، راهنمایان داوطلب یا حتی تنها ادای یک خوش‌آمد ساده. 

‌ نفس‌های آخر تاریخ در کوچه‌های خاک‌خورده

در کوچه‌های باریک و آفتاب‌خورده‌ کاشان، جایی که هر خشت، داستانی از گذشته‌های دور در سینه دارد، صدای ویرانی همپای صدای زندگی شنیده می‌شود. سراهایی که زمانی قاب هنر و فرهنگ ایرانی بودند، یکی‌یکی فرو می‌ریزند؛ در سایه بی‌تفاوتی و فراموشی.

کاه‌افشان که امروزه کاشان می‌نامند 6 اثر ثبت جهانی دارد و حدود 344 اثر ثبت ملی. این شهر هزار و یک شبِ خشت و گل، با خانه‌هایی چون طباطبایی‌ها، بروجردی‌ها و عباسیان، روزگاری ویترین غرور معماری ایران بود. اما امروزه، بسیاری از خانه‌های ثبت نشده رها شده‌اند؛ با سقف‌هایی که ترک برداشته، دیوارهایی که فرو می‌ریزند و پنجره‌هایی که سال‌هاست از یاد رفته‌اند.

جای جای شهر پر است از خانه‌ها و بافت‌های تاریخی ویران شده. چیزی که در اولین نگاه به چشم گردشگرانی می‌آید که برای اولین بار قدم به کاشان می‌گذارند. اداره میراث گردشگری و صنایع دستی کاشان جوابی به سوالات و چرایی این بی‌توجهی نمی‌دهد. محلی‌ها هم به این وضع خوکرده‌اند. در گفت‌وگو با ساکنان شهر زود دستت می‌آید دیدن این حجم از ویرانی تاریخ آنقدر عادی است که پذیرفته‌ شده.

نادری یکی از این محلی‌هاست. کارمند است و راننده تاکسی اینترنتی: «این خانه‌ها یکی دو تا که نیست، زیاد است. می‌دانید چقدر پول می‌خواهد؟! بازسازی کار یکی-دو روز و یک‌قران و دوقران نیست. پول می‌خواهد و اینجا آنقدر خانه و سرا هست که بعید است بشود نجات‌شان داد.» کاشان خانه‌ای قدیمی‌ست؛ با پنجره‌هایی بسته به روی امروز. شهر زنده است اما رمق از جان گردشگری‌اش رفته. فرصت‌ها در کاشان گل‌های بیدمشک‌اند که در خاموشی مانده‌اند و دور ریخته می‌شوند.

خواندن خبر در منبع